هم قد گلوله توپ بود.
گفتن : چه جوری اومدی اینجا؟
گفت : با التماس!
گفتن : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت : با التماس!
به شوخی گفتن : میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟
لبخندی زد و گفت: با التماس!
وقتی تکه های بدنش رو که جمع میکردن فهمیدن چقدر التماس کرده.
یاد و خاطره شهید بزرگوار مرحمت بالا زاده گرامی باد...
توجه توجه
.
.
ای شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده...
محسن متولد ۵ مرداد ۱۳۳۹ تو یکی از محله های تهران بود.
دوران ابتدایی و متوسطه رو با نمرات عالی پشت سر گذاشت و سال ۵۵ با رتبه یک در رشته شیمی راهی دانشگاه صنعتی شریف شد.
محسن که از طریق پدر بزرگوارش وارد مسائل سیاسی شده بود هم زمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال ۵۶ مسئولیت جهت دهی به مبارزات دانشجویی ضد دیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهده دار شد.
سال ۵۸ همزمان با تشکیل سپاه پاسداران؛ محسن که حالا جزء دانشجویان پیرو خط امام بود وارد سپاه شد.
با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به جبهه های غرب رفت ؛ و با رفتنش تحولی عظیم به وجود اورد به طوریکه در عملیات مهم پارتیزانی به عنوان فرمانده موفق شد ارتفاعات حساس تنگ کورک رو از دست دشمن در بیاورد.
او در طول جنگ در عملیات های مختلف با مسئولیت های مختلفی از جمله فرماندهی گردان حبیب ابن مظاهرو فرماندهی تیپ محمد رسول الله (ص) و تیپ ۱۰ سید الشهدا(ع) حضور داشت و بار ها هم مجروح شده بود.
سر انجام این دانشجوی وارسته بعد از ماه ها تلاش در ۱۰ اردیبشهت سال ۶۱ در عملیات بیت المقدس که خود فرمانده آن بود در سن ۲۲ سالگی بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
یاد و خاطره شهید محسن وِزوایی گرامی باد...