پلاک

عشق یعنی یه پلاک...

پلاک

عشق یعنی یه پلاک...

پلاک
عشق یعنی یه پلاک...
.
.
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند
و سلام به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند

یا زهرا(س)
یا زهرا(س)
یا زهرا(س)

توی این وبلاگ قصد دارم تا درباره شهدایی صحبت کنم که در عین بزرگی بسیار مظلوم هستن.
میخوام از شهدای طلبه و شهدای دانشجو بنویسم
به امید اینکه با کمک از این ستاره ها مثل خودشون علم و عمل رو با هم داشته باشیم.

بایگانی
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی


قسمتی از وصیت نامه شهید مصطفی ردانی پور

ای خواهران من

در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید. زهرا(س) گونه زندگی نمایید 

و شوهرانتان را به راه خدا وا دارید...


۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۱۳
حبیب الله گلی

اسمش مصطفی بود

سال ۱۳۳۷ تو یکی از محله های شهر اصفهان تو یه خانواده مذهبی به دنیا اومد 

پدرش کارگری و مادرش قالیبافی میکردن؛ با اینکه وضع زندگیشون خیلی خوب نبود ولی به خاطر

عشقی که به أئمه أطهار و مخصوصا مادر سادات داشتن؛ همیشه بساط روضه شون به پا بود

دبیرستانو بخاطر جوّ نامناسبش نرفت و بخاطر همین تصمیم گرفت به حوزه های علمیه بره.

سال اول رو تو اصفهان خوند ولی بعدش تصمیم به مهاجرت به سوی قم رو گرفت.

مصطفی هم با اخلاق بود و هم درس خون و هم با پشت کار بود.

بعد از انقلاب اسلامی؛ عضو سپاه پاسداران یاسوج شد و بعدشم به دستور امام خمینی(ره) راهی کردستان شد تا به وضع اونجا سر و سامونی بده

بعد از شروع جنگ تحمیلی به مناطق جنگی جنوب رفت و اونجا هم دلاورانه به حفظ اسلام پرداخت.

مصطفی که حالا ۲۵ ساله شده بود بالأخره به آرزوی همیشگیش رسید و تو تاریخ ۱۵ مرداد۱۳۶۲ تو عملیات والفجر ۲ از این دنیای فانی پر کشید...

عشق به مادر سادات آخرش کار خودشو کرد و مصطفی  رو جزء شهدای جاویدالأثر کرد

یاد و خاطره شهید مصطفی ردّانی پور  زنده باد...

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۰
حبیب الله گلی